یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نشستم چای خوردم

نشستم چای خوردم
شعر گفتم
شاملو خواندم
اگر منظورت این‌ها بود
خوبم...
بهترم یعنی!

این مست های بی سر و پا را جواب کن

این مست های بی سر و پا را جواب کن
امشب شب من است مرا انتخاب کن ...

از مجموعه #غزل" #منم‌که‌می‌گذری "

سوز دلی دارم که می‌گیرد قرارت را
شاید به این پاییز بسپاری بهارت را

بوی تو در پیراهنم جا مانده می‌ترسم
یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را


آیینه، شد صد تکه اما باز هر تکه
از یک دریچه رنگ زد نقش و نگارت را

مجنون‌تر از بیدند و می‌لرزند بی لیلا
بر شانه‌ها بگذار چشم اشک‌بارت را

این افتخار است ای پلنگ ماده! بی خود نیست
روی بلندی می‌بری نعش شکارت را

هرجا که بنشینی نسیمی نامه بر دارم
اندازه یک غصه خالی کن کنارت را

جا می‌گذاری مادیان‌ها را و می‌تازی
گاهی فقط از دورها خط غبارت را

تو تشنه خونی، گلویم تشنه زخم است
پایان دهیم این بار؛ من حرفم، تو کارت را


#مهدی_فرجی
از مجموعه #غزل" #منم‌که‌می‌گذری "
انتشارات فصل پنجم

می ایستم پای تـ♥ـو با جان و تنم مـ♡ـن

می ایستم پای تـ♥ـو با جان و تنم مـ♡ـن
پامیگــــــــــــذارم روی قلب آهنم مـ♡ـن
یک عمر-تنگاتنگ-بــــــــــــوی بودنت را
حس کرده ام بین تن و پیراهنم مـ♡ـن
ازکودکی باخویش گفتم "عاشقی کن"!
خواندم الفبـــای تــو را در دامنم مـ♡ـن
ای شمع..!میخواهم کــــــه رازی را بگویم؛
از بوسه ی دیشب به این سو..روشنم مـ♡ـن
دریا تــویی،صحرا تــویی،جنگل تــویی،تــو
ماهی مـ♡ـنم،آهو مـ♡ـنم،تیهـو مـ♡ـنم،مـ♡ـن
در بــــــــــــــــــــاز بود و آسمان پروانه بازار
اما مگر از این قفس دل میکنم مـ♡ـنϻ؟


مهدی فرجی

رفتم که از دیـوانه بازی دست بردارم

رفتم که از دیـوانه بازی دست بردارم
تا اخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
وا کرد درهای قفس را...گفت:مختاری !
ترجیح دادم دست روی دست بگـذارم...

(مهدی فرجی)

پاییز!!!!

پاییز!!!

سهم حنجره من..

تو سعی کن

سرشار از بهار بماند ترانه ات!


"مهدی فرجی"