قانعم! بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تو از اول سلامت پاسخ بدرود با خود داشت
اگر چه سِحر صوتت جذبهی داوود با خود داشت
بهشتت سبزتر از وعدهی شدّاد بود
اما برایم برگبرگش، دوزخ نمرود با خود داشت
ببخشایم اگر بستم دگر پلک تماشا را
که رقص شعلهات در پیچ و تابش دود با خود داشت
سیاوشوار بیرون آمدم از امتحان گرچه
دل سودابهسانت هر چه آتش بود با خود داشت
مرا با برکهام بگذار، دریا ارمغان تو
بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت
- محمد علی بهمنی
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را
محمدعلی بهمنی
از نگاه روی تو، دل سیر میگردد مگر؟
آخر آدم با تو باشد، پیر میگردد مگر؟
| محمد علی بهمنی |
رسیده که باشی
طعمات اشتهای خاک را باز میکند
نارس هم ـ فرقی نمیکند
تنها بیاشتها جویده میشوی
محمد علی بهمنی