یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باید به باران بگویم

باید به باران بگویم
بر من نبارد
خیالِ او
گونه های مرا خیس می‌کند، کافی‌ست…


محمدرضانعمت پور

شب می‌رفت

شب می‌رفت
و اشک‌هایم، بوسه‌هایش را می‌شست
و دوباره صبح
به انتظارِ لبخندت
پنجره را باز کردم…

محمدرضانعمت پور

نقاشم

نقاشم
در آینه‌ی خیالم
تو را می‌کشم
و آفتاب را با رنگی سرخ
طلوع می‌دهم
تو برایم چای می‌آوری؟
گونه‌ی گلرنگ مرا می‌چینی؟

محمدرضانعمت پور

در شوره زار زندگی

در شوره زار زندگی

نشسته ایم، به انتظار شیرینی…


محمدرضانعمت پور