ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خدایا کدام درد را در آغوش کشم؟
دیگری تا نگوید نامرد!
... من نیز آغوش
می خواهم...
محمد ترکمان
.... روزی راهت را آخر
خواهم _ گرفت _
" با انتقام گنجشکها "
و بهای سنگ هایی
که دور دلم چیده ام!
محمد ترکمان
با من شبی همسفر شوی اگر،
تا سحر " تو "
به آخر من می رسی شعله ور
_ من _ به چشم آشـوبگر تو...
محمد ترکمان
تا چشم ها تنگ اند دل ها، سنگ؛
پشت در
کسالت زنگ می زند ترازوی عدالت
اینجا، لنگ...
محمد ترکمان
... دلم را در جیب دیروز جا گذاشته ام!
این شب ها
خاطراتی کهِ ناگوار پاره می شوند و
بی پنجره
دیوار دیوار, بر سرم آوار...
محمد ترکمان
نیامدی, با من
راه می آمدی اگر,
ابروانم را دیگر
برف نمی گرفت
چشمهایم را آخر
باران, به حرف!
محمد ترکمان