ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شدهای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمیشود
آدمها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدانشان را میبندند
و ناپدید میشوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بیرحمترینشان در برف
آنچه به جا میماند
رد پائی است
و خاطرهای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پردههای اتاقت را
عباس صفاری
گفته بودم زیباتر
از تمام ستارگانی هستی
که سینمای جهان کشف کرده است،
حالا هزار سال نوری
دور شده ای از من
و هزاربار زیباتر.
(عباس صفاری)
تنها بودم
اما بودا نبودم
و نیلوفری ارغوانی
در سینهی بلورینم نمیتپید
در هر زندان دنیا
زندانیِ فراموش شدهای
و در هر گورستان جهان
عزیزِ به خاک سپردهای داشتم
و تنها بودم
مثل ماه
که کوتاهتر از تنهایی من
دیواری نیافته بود...
می گویند عمر من و تو
در محاسبات نجومی
در حد پلک زدن یک ستاره هم نیست
من اما حاضرم
زیر تک درختی
پرت افتاده تر از تنهائی آدم
در پرتو حسن تو بنشینم
و صد سالی یکبار
پلک بزنم
اگر میدانستی جایت
سر میز صبحانه چقدر خالی است
و قهوه
منهای شیرینزبانی تو
چقدر تلخ
من و این آفتاب بیپروا را
آنقدر چشمانتظار نمیگذاشتی
#عباس_صفاری
نمی دانم
تاثیر خنده های توست
یا ور رفتن با گل های باغچه
که آینه مدتی است
جوان تر از
پارسال نشانم می دهد
...
"عباس صفاری"
از کتاب: خنده در برف/ انتشارات مروارید