: من اگر بخواهم با پروانه آشنا بشم
ناچار باید وجود دو سه کرم درخت را تحمل کنم.
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شازده کوچولو گفت: شاید باورت نشه!
گل با تعجب پرسید: چیو؟
شازده کوچولو گفت: اینکه بعضی شبا
میشه نخوابید
و تا صبح به تو فکر کرد …
شازده کوچولو :
آدم بزرگها یه زمانی همه بچه بودن
ولی فقط یه تعدادی از اونها یادشون مونده ...
روباه گفت:
کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی.
اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی
من از ساعت سه تو دلم قند آب می شود و
هر چه ساعت جلوتر برود بیش تر احساس
شادی و خوش بختی می کنم.
ساعت چهار که شد دلم بنا می کند شور زدن و نگران شدن.
آن وقت است که قدر خوشبختی را می فهمم!
امّا اگر تو وقت و بی وقت بیایی من از کجا بدانم
چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟!
هر چیزی برای خودش رسم و رسومی دارد.