ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چشمانم را می بندم
و پنهان از رفتنت
در خواب هر سو می گردمت
که تو را از تصویر رویا بیرون بکشم
اما تو را که میبینم
انقدر بی تاب و حیران میشوم
که از خواب پرت میشم
و آرزوهایم در خواب جا می ماند
سارا دودانگه
در پاییزی
که فاصله ها به درازا می رود
و بغض گریه ها
دیدنت را به التماس می کشد
رهگذر پاییز حتم دارد
که تو برمی گردی
و فصل تازه ای تکرار می شود
سارا دودانگه
اگر از من بپرسند
آن همه عشق که دم می زدم کو
چه بگویم
بگویم معشوق بیدرنگ مشتاق دیگری شد
بگویم تا که پروانه رقصید
او بی درنگ از عشق من جان کَند و
با پروانه پر زد
بگویم ان همه اشک که نه یک قطره ،هزار قطره که بارید
اشک من بود
از این پس از من بپرسند عشق چیست
من فقط خار را وصف می کنم نه گل را
من فقط درماندگی را از عشق می گویم
که راحت واگذارم کرد تنها
سارا دودانگه
می خواهمت که تو را به شکل دیگر
برای با تو غلتیدن
و رقصیدن بر روی قالیچه ای که
شاهد خاطره من و تو شود
تو رو می خواهمت
به نوشیدن چایی که از پشت پنجره
به تماشای برف با تو بنشینم
تو رو می خواهمت
برای سر خوردن در برف
و سرمای دستم را که با ها های دهانت گرم شود
تو رو می خواهمت
برای تنگ گرفتن در آغوشت
که چشم روزگار تنگ شود به شادی من و تو
می خواهمت ان گونه ای که
برایت از ازل عشق
تا ابد بجنگم
نمی خواهم بازی سرنوشتی را
که به جای آغوش گرفتنت
حسرت دیدارت را بخواهم
می جنگم با تقدیر و سرنوشت
که فقط تو را در بازی تقدیرم جا دهد.
سارا دودانگه