یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو مرا مهر نهانی، چه کنم راز نهان را

تو مرا مهر نهانی، چه کنم راز نهان را
تو مرا باغ جوانی، چه کنم خار خزان را

نفسی با تو بهشتم، نفسی دور ز دیدت
چو جهان بی‌تو پوچ است، چه کنم عمر گران را

تو همان جان جهانی، تو همان گنج روانی
چو تویی مهر دل من، چه کنم سود و زیان را

هر نگاهت به نگاهم، شده درمان وجودم
چه کنم با دل بی‌تاب، ز حسرت شبان را

تو مرا عشق خدایی، تو مرا قبلهٔ جانم
به تو هر لحظه سپارم، دل و جان و ضربان را

امیرحسین قمچیلی

ای خدای سحر، روشنی جانم تویی

ای خدای سحر، روشنی جانم تویی
قبله‌گاه دل پریشانم تویی

چون به نام تو دعا آغاز شد
اشک شوقم بر رخ من باز شد


یا الهی، ای که رحمت بی‌کران
عالمی در سایه‌ات دارد امان

در سحر، دل سوی تو پر می‌زند
آه من بر عرش اعلی می‌رسد

جود و فضلت، نور جان عاشقان
مهر تو آرام دل بی‌خانمان

از خطاها دست ما کوتاه کن
قلب ما را با صفا همراه کن

در سحر، با ذکر تو بیدار دل
بگذر از این عبد خود، ای ذوالفضل


امیرحسین قمچیلی

پاییز آمد با برگ‌های رنگارنگ،

پاییز آمد با برگ‌های رنگارنگ،
باد می‌رقصد در میان درختان سنگارنگ.

خوابیده روی زمین برگی زرد و خشک،
یادگاری از روزهای گرم تابستان در دل شک.

چشمانم به افق، غرق در یاد توست،
پاییز آمده، ولی دل من همچنان جویای توست.

امیرحسین قمچیلی

چه گریان کرد نگاهم را نگارم

چه گریان کرد نگاهم را نگارم
ولی دل گفت از او دست برندارم
برایِ ذَرِّه ای مهر و محبت
کنار راه او چشم انتظارم
دلم را با نوای عشق دزدید
مرا او عاشقی بی ادّعا دید
نشستم من به امیدی که باشد
ولی افسوس بر قلبم چه خندید
رهایم کرد برای دیگری او
فروخت من را به یار بهتری او
دلم را بی خیالی سخت بشکست
گرفت عشق مرا هم سَرسَری او
چه شبهایی برایش گریه کردم
و خوکردم به صدها زخم و دردم
نهادم سر به روی زانوی غم
دلم را دست رویاها سپردم
و آمد خاطراتش خوب در یاد
دلم از عشق او امد به فریاد
بیاد چشمهایش گریه کردم
بیاد خاطرات رفته بر باد ...


امیرحسین قمچیلی

این همه شعر ایــن همه تــرانه

این همه شعر ایــن همه تــرانه
ایــن همه سـیاه مــشق
ایــن همه خط‌ خطی کردن‌های گـاه و بیگاه
ایــن همه شـب نــوشته‌ی بی‌خواب
ایــن همه الـفبای سرگردان و بـی چــراغ
هنوز هـم برای سرودن تو
واژه کـم دارم
از کدام تباری که هر چه بگویم کـم است
و
دلــتنگی‌ات زیــاد
امـشب
طوفانِ دلـم را نــانوشته بخوان
شاه بیتِ غــزل را برای تو کنـار گذاشته‌ام


امیرحسین قمچیلی

پل

چی می شد بین دلامون خبر از سد نباشه یه پل باشه
چی می شد نگاه من یه روز برات خار نباشه یه گل باشه
اگه تو بخوای یه روزی میشه اون سد و شکست
میشه تو ساحل دریای نگاه تو نشست
اگر تو بخوای میشه بنجره هارو باز کنیم
اون گذشته ی قشنگ رو دوباره آغاز کنیم
اگه تو بخوای میشه دوباره سهم من باشی
توی باغچه ی دلم دوباره یاسمن باشی

اما افسوس نمیخوای میری و تنهام میزاری
تو میخوای بری و سد رو بین ما جا بزاری
نمیخوای از من و عشقم دیگه اسمی ببری
از دل پاک و نجیبم دیگه داری میگذری ...

امیرحسین قمچیلی

چی می شد بین دلامون خبر از سد نباشه یه پل باشه

چی می شد بین دلامون خبر از سد نباشه یه پل باشه
چی می شد نگاه من یه روز برات خار نباشه یه گل باشه
اگه تو بخوای یه روزی میشه اون سد و شکست
میشه تو ساحل دریای نگاه تو نشست
اگر تو بخوای میشه بنجره هارو باز کنیم
اون گذشته ی قشنگ رو دوباره آغاز کنیم
اگه تو بخوای میشه دوباره سهم من باشی
توی باغچه ی دلم دوباره یاسمن باشی
اما افسوس نمیخوای میری و تنهام میزاری
تو میخوای بری و سد رو بین ما جا بزاری
نمیخوای از من و عشقم دیگه اسمی ببری
از دل پاک و نجیبم دیگه داری میگذری ...


امیرحسین قمچیلی

هر روز و شب پرسیدم از تو

هر روز و شب
پرسیدم از تو
آیااااا
تا به اَبد برای من تو هَستی ؟
اما جوابی نِمیدادی
ای یار
جوابی که عمری تو میدونستی
عمری برات حکم یه بازی بودم
بازیه دیگه
آخرش تو بُردی
دلم رو یک روزی گرفتی اَما
با دیدن دیگری پس آوردی ...


امیرحسین قمچیلی