ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دوست دارم جای خنده، بر لب ِ نازت نِشینم*
دسته دسته یاس و سوسن ، زآن شِکرگاه ات بچینم
با قضا پیمان ببندم ، هر چه ناکامی تو را باد *
بر من آرَد تا ازین ره ، چشم پُر آب ات نبینم
می دهم سوگند او را ، تا شبی در خوابم افتی*
تا فقط نسرین و سُنبل ، از تن ِ داغ ات بچینم
می کنم هر شب مدارا ، با غم و می سوزم از تب*
بس که در هجران رویت ، بنده ای زار و حَزینم
با خیالت خاطرم را ، می کنم هر شب چراغان*
این بدان منظور دارم ، تا شوی لَختی قرینم
می برم دستی به مصحف ، بهر حاجت بر عزیزان*
تا کزین صبرم به غوره ، کار سازند انگبینم
می کنم گاهی زیادت در تمنّا ، تا دلت را*
درد آگاهش نمایند ، آن مهان ِ بهترینم
باز می گویم که نِی نِی ، خاطرش آزرده گردد*
چون رضا باشم که دَردی ، بی دوا بر وی ببینم !؟
می دهم تضمین ات امّا ، با وجود ِ چون تو حوری *
تا اَبد محراب ِ ماه ات ، را به سجده برگُزینم
گر نمی بینم وصالش ، «باقیا» تقصیر ِ او نیست*
او در اوج ِ آسمانها ، من گرفتار ِ زمینم
داود احمدی-باقی