یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

فصل کوچ رسید

فصل کوچ رسید
با یک در خواست جدید
زنگ حرکت نواخته شد
میل رفتن چون گرگ زمستانی زوزه می کشید
کبوتر گفت صدای تو را من می شنفتم
ببین نوشته هایت برایم چقدر زیبا و بامعنا ست
بیا پنجره قدیمی، قدیمی تر را باز کن
به باد خیره سر ،خود فرمان بده
سر تعظیم فرود آرد
که من از قامت خورشید هم آغوش می کنم شادی

گر بر بام دل نشیند چمدان تورا را
دور تادور دراسفند سینه اش را چاک خواهم کرد
قسم بعشق تو محیا بخوان از اشعارم در شبی سرد
که در آن فریاد فرهادها دلم را نلرزاند تا دم صبح
که جز تو ندارم جا ن جانان در بیارد جامه دلتنگی را ازتن

منوچهر فتیان پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد