یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ای آینه ی صبح دمادم نظری کن

ای آینه ی صبح دمادم نظری کن
یک شب به تمنای خیالم سحری کن

این بی خبر مانده به تشویش قضا را
از گردش بی مایه عالم خبری کن

وا کن لب پرخنده ی لبریز شکر را
گلنغنه ای از زیر و بم دُرِّ دری کن

دیریست که آواره بی چون و چرایم
باز آی و مرا صحبت اما اگری کن

سرد است تنور دلی از حسرت دیدار
آتش بزن و خرمن سوز و شرری کم

تو پرتو خورشید پر از نور و امیدی
در ساحت چشمان ترم جلوه گری کن

چشمک بزن ای اختر شب های تبآلود
در گوش دلم زمزمه ی ماه و پری کن

یک لحظه به زیبایی پروانگی ات باش
یک ثانیه دیوانگی و خیره سری کن


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد