ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بوی عید و بوی سبزه با خودش میآورد صدها امید
بوی گُل میآید و نوروز ما را میدهد صدها نوید
سفره ای ازهفتسینِ زندگی با عشق میچینند باز
دلنشین گردیده خانه با چراغانی گلهای سپید
میتند بر دورخود یک خانهی تازه دوباره عنکبوت
میپَرد پروانهای از شاخهی گل تا به روی شاخ بید
میکشد ابر قویهیکل به روی آسمان نقش و نگار
میبرد باد بهاری گردهها را سوی دلداری جدید
پنجره محکم خودش را میزند بر چارچوب خاطرات
در میان رقص باد و پرده از چشمان خاطر غم چکید
مرغ دلکه بینصیب از های و هوی خانه در اندیشه بود
از صدای سرکشِ این غصه ها آواز سر داد و پرید
آسمان هم گاهگاهی خشم را در یادها فریاد کرد
بغضکردو چهره را درهم کشید اما که روزخوش ندید
کودکی در دفترش با شوق نقاشی نمود از روز نو
خانه ای را میکشید او با هزاران آرزوی بیکلید
مادری هم میکشید از زندگی تصویر نابی چون بهشت
همسری با کار و پیشه، دختری آزاد و دنیایی سفید
یک پدر با خود تصوّر مینمود اینجا پُر از آسایشاست
زندگی آرام و دنیا بر قرار و نیست وعده یا وعید
کارگر با پتک میکوبید روی میخِ کج، در سرنوشت
قصهاش شاید که روزی گردد آیین و مریدان را مفید
عید نوروز است اما گُل نکرده شاخه شاخه ارغوان
بوی گُل میآید اما سوز غم تا مغز پیها هم رسید
نغمه میخواند قناری بر درخت بیگُل و بی یاس ما
باغچه سرما زده، خورشید گشته دیرسالی ناپدید
بار دیگر هم بهار آمد، چه پُر کرده هوای خوش مرا
کاش اما فصل سرد خانه را میبرد این نوروز و عید !
سپیده طالبی