ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
درخلوت وبی کسی ام، تنها تو با منی
در غربت و غریبیِ شبها تو با منی
عاشق تر از همیشه تو را میزنم صدامعصومه
یارب بگو که در دلِ صحرا توبا منی
بر زورقی نشسته غریبانه می روم
با جرأتی که در دلِ دریا تو با منی
امروز اگر گذشت در امیدِ وصل تو
دانم که مهربانی و فردا تو با منی
دیشب بدونِ تو غزلم رنگِ غم گرفت
جانا بگو که امشب و اینجا تو با منی
ای آنکه ناله هایِ دلم را شنیده ای
در زندگی، نهانی و پیدا تو با منی
با من بگو چگونه تو را بندگی کنم
آن لحظه هائی، که خدایا، تو با منی
من ناتوانم موقعِ حمد و ثنایِ تو
با آنکه در عبادتِ شبها، تو با منی
بر قلبِ من بتاب وبزن تیرِعشقِ خویش
تا حس کنم به گاه تمنا، تو با منی
دیشب که شعر من، به یادِ تو گریه کرد
دیدم که در نگاه غزلها تو با منی
تا اشکِ او به بسترِ سجاده ام چکید
دل ناله کردو گفت: الها تو با منی
معصومه یزدی