ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
باز شاعر سفره اش را باز کرد
قصه اش را اینچنین آغاز کرد
زندگی از ما مترسک هم نساخت
همنشین یک عروسک هم نساخت
یار با ما بر سر سفره نشست
هی نمک خورد و نمکدان می شکست
درد آمد پرده ها را پاره کرد
این دل بیچاره را آواره کرد
گم شدیم در کوچه های تنگِ یاد
هیچکس راهی نشانمان نداد
چون که غم با جان ما همسایه شد
آفتاب عمر ما هم ، سایه شد
در میان کوچه ای بن بست و سرد
شاعری با شعرهایش گریه کرد
کاش می شد پنجره را باز کرد
قصه را از ابتدا آغاز کرد ...
سید حمید حسینی