یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

امروز هم شعر مرا آغاز و پایانی

امروز هم شعر مرا آغاز و پایانی
ای آنکه دل را برده ای از من به آسانی

جادوی چشمانت مرا مسحور خود کرده
پیغمبر عشقی ولیکن دزد ایمانی

ای وسعت جغرافیای عشق در جسمت
تو شاخص زیبایی زنهای ایرانی

گیسو پریشان کرده ای انگار در این شهر
بوی خوش یاس و اقاقی را  بیفشانی

اقبال من با قهوه ی چشمت بهم خورده
تقدیر و تعبیر قشنگ فال فنجانی

از من چرا دوری گزیدی تو نمیدانی ؟
بی تو ندارم  در جهانم هیچ سامانی

با هر بهانه سعی کردی طی این مدت
با حرف تلخ و سرد خود من را برنجانی

مضمون و منظور تمام شعرهای من
اصلا غزلهای مرا اینجا تو می خوانی؟


پروانگی تنها دلیل  عاشقی نیست
چون شمع باید سوخت با چشمان بارانی

شهرام_آذین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد