یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بیایم بهرِ من در می گشایی

بیایم بهرِ من در می گشایی
به آن خلوتگهِ خاصِ خدایی؟
مرا رَه می دهی به کُنجِ خانه
به آن آغوشِ گرم و آشیانه؟
اجازت می دهی بوسه نشانم
به رویِ گونه ی آن مهربانم؟
سرم را میگذاری بر تنِ خویش
و یا بر رویِ قدسِ دامنِ خویش؟
چو شیرین میشوی و دلبرِ من
و من فرهاد و تو، تاجِ سرِ من؟
دلم را میکنی چون لانه ی خود
و انگشتم بسانِ شانه ی خود؟
برایم شعری از دل می سُرایی
زِ تنهایی و از دردِ جدایی؟
اگر این سان شوی حتماً می آیم

درِ قلبم به عشقت می گشایم

امیر ابراهیم مقصودی فرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد