گـرفته تر ز خزان دلم ، خـــزانی نیست

شعری از قیصر امین پور
  گـرفته تر ز خزان دلم  ،  خـــزانی نیست
ستاره بار ترازچشمم ، آسمانی نیست

به حــجـم تنگـدلی هــای آفـتابی مـن
مـدار حوصله هیچ کهکشــانی نیست

سزای پاکی ات ای اشـک ، آستینی نیست
به سربلندی ات ای عشق ،آستانی نیست

مرا که شانه ام از حـمل آفتاب خم است
به جز پناه دو دسـت تو سایـبانی نیست

به ســوگـواری این چــشم هـای سـر گــردان
به غیر چشم سیاه تو ، نوحه خوانی نیست

به غیـر تسـلیت چشم های دلسـوزت
مرا نیــاز تسـلّی به همـزبانی نـیـست

دهه فجر

​​​

در اقیانوس چشمان

در اقیانوس چشمان
خروشان تو
لنگر انداخته ام
همچون ناخدایی که،
کِشتی اَش دچار طوفان شده
و پُل زده به سُکان دستانت
تا بیکرانِ صراط مستقیم!

مرتضی سنجری

کُمُد پر آشوب ترین مقبره ی دنیاست

کُمُد پر آشوب ترین مقبره ی دنیاست
وقتی ضجّه گاه پیرهنی می شود
در حسرت بوسیدن تنی
در حال پوسیدن
تنی که رفته
و چوبی که لباسش
داری ست برای بازمانده ای
که هیچ از او نمانده

آزاده پورصدامی

یک استکان آرامش

این روزها احساسم مرا اندازه می گیرد

این روزها احساسم
مرا اندازه می گیرد
تازه فهمیده ام
بودنم همیشه از قلم می افتد.

یاسمن_جم_پوری

حکومت چیزی نیست جز

​​​

حکومت چیزی نیست جز
شکل نظام یافته ی ظلم و بی عدالتی

روئیدی در قلب من

روئیدی در قلب من
به‌سان گل کوچکی
که کنار دیوار می‌روید
همین‌قدر
ناخواسته عاشقت شدم.