یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد


هوشنگ_ابتهاج

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

هوشنگ ابتهاج

دلی که پیش تو ره یافت

دلی که پیش تو ره یافت
باز پس نرود
هوا گرفته ی عشق
از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم می زنم
در این شب تار
وگرنه چون سحرم
بی تو
یک نفس نرود.



"هوشنگ ابتهاج"

ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش

ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش
در آینه ی اهل نظر چهره نما باش

کار دل ما بین که گره در گره افتاد
گیسو بگشا و بنشین، کارگشا باش


هوشنگ ابتهاج

اندرین گوشه‌ی خاموش فراموش شده

اندرین گوشه‌ی خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد ...


هوشنگ_ابتهاج

این بوی ‏ زلف کیست

این بوی
‏ زلف کیست
که جان
‏ می‌دهد
به من؟


هوشنگ‌ابتهاج

دل من باز چو نی می‌نالد.

دل من باز چو نی می‌نالد.
ای خدا خونِ
کدامین عاشق
باز در چاه چکید؟

هوشنگ ابتهاج

اما خوشی ای عشق

جز مِحنت‌و‌غم نیستی
اما خوشی ای عشق

هوشنگ ابتهاج