یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفتم تو را دوست دارم

گفتم تو را دوست دارم
صدای مرا نقاشی کن
دلتنگ توام اندوهِ مرا نقاشی کن
به تو می اندیشم در غم
پندارِ مرا نقاشی کن
گفتی در خلایی که هوا نیست
نه من تو را می خوانم
نه تو مرا می شناسی
برایم چراغی بیاور
بی نور
چگونه نقاشی کنم ؟

محمد_ابراهیم_جعفری

تنهایک چیزرا؛ بیشترازتودوست دارم؛

تنهایک چیزرا؛
بیشترازتودوست دارم؛
اینکه تورادوست دارم.
می خواهی بمان،میخواهی برو
رفتن تودل انگیزترازآمدن دیگریست...

محمد _ابراهیم_جعفری

خاکستری خاکستری خاکستری

خاکستری خاکستری خاکستری
صبح ، مه ، باران
ابر ، نگاه ، خاطره
در من ترانه ای نبود تو خواندی
در من آینه ای نبود تو دیدی
ریشه ای بودم در خوابِ خاک های متبرک
بی باران در نگاه تو سبز شدم
برقی از چشمانت برخاست
نگاهم بارانی شد
گونه هایت خیس باران
چشمهایت آفتابی
گرگ ها میزایند بره ها را دریابیم
تو با چشمانت مرا بنواز
چوب دست چوپانی ام سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ با چوب دستم
انجیر های تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند
با تو خواهم خواند
و تورا در بهت آفتابی ات خواهم بوسید
اگر ابرها بگذارند


محمد ابراهیم جعفری

عصر آهسته عجیبی‌ست

عصر آهسته عجیبی‌ست
انگار هرچه پراکندگی‌ست
آمده‌اند حوالی همین بی‌حواسِ من جمع شده
می‌خواهندسر به سرم بگذارند
یعنی پاییز همه‌ی پارک‌های جهان
همیشه همین قدرخلوت است؟!

هیچ پرنده ای

هیچ پرنده ای
آواز دیروز را تکرار نمی کند
تهمت تکرار .... در عادتِ ماست
عشق نگاه نو را با خود دارد

محمد_ابراهیم_جعفری

تهمت تکرار .... در عادتِ ماست

هیچ پرنده ای
آواز دیروز را تکرار نمی کند
تهمت تکرار .... در عادتِ ماست
عشق نگاه نو را با خود دارد

محمد_ابراهیم_جعفری