یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به چشم تو سپردم جان، که از مهرت بهار آمد

به چشم تو سپردم جان، که از مهرت بهار آمد
تو نوری در دل شب‌ها، که بر ظلمت، قرار آمد

صدای پای تو در باد، نفس‌های زمین را داد
به هر گوشه نشانی از حضورت بی‌شمار آمد

گل از لبخند تو رویید، نسیم از عطر تو پیچید
زمین با شوق دیدارت، هزاران غنچه‌زار آمد

تو را خورشید می‌جوید، تو را ماه از دل شب‌ها
جهان در حسرت رویت، به سجده، بی‌قرار آمد

بخوان فاضل ز این قصه، که بی تو هرچه پوچ افتد
ولی با مهر دیدارت، جهان لبریز کار آمد

ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد