یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در میان چمنزار موهایت، عاشقی را کشت خواهم کرد

در میان چمنزار موهایت، عاشقی را کشت خواهم کرد
می سرم درون خون رگهایت، پمپ میسازم ز قلبت درد
می پرم پشت میله های مژگانت، و در لنز چشمت عکس خوام شد
شعر میگردم درون خاطرات تو، گاه محبوب و گاه برعکس خواهم شد
بازوان تو پناه اشکهای من، سینه ات صندوقی از اسرار ناگفته
مینوازم با طنینی گوشهایت را از غزلهای پریشانی ناپخته
فکرهایی توی ذهنت گاه بی افسار، شکوه ها را بر زبانت خسته میسازد
میشود فریاد گاه، اما دهانت را مهر بوسه بر لبانت بسته می سازد

آسمانت پر ستاره با نگاه من، خوابهایت عاشقانه در پناه من
ساز قلبت با صدایم کوک میگردد؛ می تراود از تو شعر گاهگاه من
رقص می گردد همه ناگفته ها در تو؛ می شود با عشق از تو رمز بگشایم
با هزاران چشم تماشایت کنم هر شب؛ با هزاران قلب عشقت را می پایم
قصه های جاودان عاشقی ما، در لبان بسته ات آواز می گردد
پشت در پشتت ز تاریکی گذر کردیم؛ روشنایی باز هم آغاز می گردد

احمد رمضانی فرخانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد