یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

بوی بهار بویی از رُستَنُ و از شکستن است

بوی بهار بویی از رُستَنُ و از شکستن است
رُستَنٕ نو شکوفه ها ، روز شکستن من است
یاد چکاوک است و گل یاد بهار رفته ام
داد قناری و قفس بند زتن گسستن است
روز پریدن از قفس جای قفس به سینه ام
مرغ رمیده نامٌ، دل، غرقه به خون نشستن است
سیزده و حکایت در به دری به کوه و دشت
سبزه به بند یک گٕره فکر و خیال بستن است
گرمی و برف چشمه را باز امید میدهد

نمْ نَمَ ک دو چشم من بیخبری و جُستَن است
سرزده سوی شاخه گل گاه به گوه گاه دشت
دلزده از رَمیدن و دل به گلی نبَستن است
باز بهار و بوی گل یاد قناری و قفس
باز نگاهی آشنا ، شهرام و دیده بستن است

محمود رضا کاظمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد