یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

غم که از حد بگذرد

غم که از حد بگذرد
واژه ها قیام می کنند
دیگر در حصر زبان و قلمت نیستند
نه اینکه نخواهی که دیگر نمی توانی
سخنی بگویی یا بنویسی
و آنگاه ناله هایی که از عمق جانت بر می خیزد
پیغام بر تو می‌شود تا درد فراق را شرحه شرحه
فریاد که نه ناله کند
و تنها همین بس که این قصه
قصه ی رجعت است نه تمام شدن
که همه به سوی او باز می گردیم


سولماز رضایی

نظرات 1 + ارسال نظر
رفتن یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 12:08

خدایا پس کی وقت منه
قصه رجعت من کیه؟

تا وقتی میتونی زندگی کنی چرا میخوای بری .....نمیدونم زندگیت چه جور میگذره...
نمیدونم کی هستی ولی به حق این شب عزیز..زندگی بدجور بروفق مرادت بشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد