ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم
حسین پناهی
زندگی گاهی چنان سخت میشه که
به نظر هیچی دیگه قشنگ و دیدنی نیست
آدم فکر میکنه دیگه هیچی حالش رو نمیتونه خوب کنه
اما
گاهی در کنار همین سختی ها
میشه با دیدن لبخند یه کودک حس خوبی پیدا کرد
میشه با وزیدن یه نسیم چشمها رو بست و احساس خوشایندی پیدا کرد
میشه کنار یه گیاه کوچک نشست و از دیدن گلهای کوچیک اون امیدوار شد
میشه رفت خونه قدیمی مادربزرگ و با دیدن صورت پر مهرش
برای ساعتی هم شده غم رو فراموش کرد
زندگی کردن گاهی سخته
ولی دنبال زیبایی های کوچیک هم باشیم
تو مثل دلبری های پاییز می مانی
آدم نمی داند نگاهت کند
یا کوچه به کوچه عاشقانه در آغوش بگیردت...
امید_آذر
خیلی خوب است که آدمی اهلِ گذشت باشد
ببخشد
عبور کند
گاهی ندیده بگیرد
گهگُداری هم به رو نیاورد
گویی که اصلا نشنیده و نفهمیده
در حالی که هم شنیده و هم فهمیده است!
جای تحسین دارد که آدم به آن درجه از محبت برسد
که بزرگواری کند در برابر ناخالصیهای آدم های زندگیاش
بله این ویژگیها خیلی خوباند برای داشتن
اما در برابر کسی که اینها را میفهمد
و سپاسگزار است ...
درد در ناسپاسیهاست...!
یهجایی شاملو میگه:
"من در بیحوصلگیهایم، با تو زندگیها کردهام"
و چه شبایی که تو زندگیمون، حوصله هیچ
بنیبشری رو نداشتیم، ولی وسطِ همون بیحوصلگی،
غرقِ فکر و خیال یه آدم بودیم...
لاله_محمداوا