ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
آن که در قلب خودش هم چو تویی را دارد
آسمانها و زمین را همه یک جا دارد
هر چه با سنگدلی از تو رسد زیباییست
دُرّ، درونِ دلِ سنگیِ صدف، جا دارد
فقط از چشم خودت چشم مرا دور نکن
حرمت چشم تو چیزیست که دریا دارد
اشک من دیدی و شاید به خودت میگویی
دیدن گریهی یک مرد تماشا دارد
- هومن سرکان
[ بدهکارم به خودم ؛
زمین خلاصه ای از چشم آسمانی توست
غزل برآمده از بازی زبانی توست
نه اندونزی و ژاپن، نه بم، نه هائیتی
تکان دهنده ترین صحنه، شعرخوانی توست
کمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باش
که هرچه می کشم از دست مهربانی توست
هرآنچه را بفروشم نمی رسد وسعم
به خنده ی تو که سوغات دامغانی توست
بلوغ زود رسم علت کهولت نیست
اگر که پیر شدم مشکل از جوانیِ توست
دو سال می گذرد من هنوز سربازم
وظیفه ی شب و روزم ندیده بانی توست
- یاسر قنبرلو