یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

به خوابم آمدی پر کردی از اندوه خوابم را

به خوابم آمدی پر کردی از اندوه خوابم را
به دست ابرهای تیره دادی آفتابم را
و حالا مثل نیلوفر به دنبال ردّ پایت
به هر سو می‌کشانم شاخه‌های پیچ و تابم را
یقین دارم که چشمانت ز هُرم واژه‌ها می‌سوخت
اگر روزی برایت می‌نوشتم التهابم را
و گر نه با هم‌این نامه برایت می‌فرستادم
دو برگ از دفتر اندوهِ بیرون از حسابم را
و یا بی‌پرده و روشن برایت شرح می‌دادم
فقط یک خط ز سرفصل کتاب اضطرابم را
که تا دیگر دلِ بی‌اعتقادت باورش می‌شد
که من هم چون تو پنهان می‌کنم از خود، عذابم را


- بهروز یاسمی

[ به نظرت عاشقانه ترین جای خونه کجاست؟

[ به نظرت عاشقانه ترین جای خونه کجاست؟
اگه از من بپرسی
میگم اونجاییه که ظرفای نشسته به اندازه ی همه‌ی خونواده کنار همه
اونجایی که کفش هامون کنار کفش های همدیگه‌ست.
اونجا که تنهای تنها ایستادی جلوی آینه‌ی روشویی اما مسواکت تکیه داده به مسواک اونی که عزیز ترینه برات توی دنیا!
و این، رازِ بزرگِ جوابِ اینه که، چرا هیچ جا مثل خونه نمیشه]

برنده

روزهای مدیدی
‏نه می‌نویسد
‏نه می‌پرسد
‏و نه سراغی می‌گیرد.

امّا یک‌روز می‌آید
‏و تنها با یک سلام
‏باز هم اوست که برنده می‌شود...


جمال_ثریا

وقتی که فهمیدم او به من تعلق ندارد،

وقتی که فهمیدم او به من تعلق ندارد،

 سعی کردم خودم را از او جدا کنم و او را از افکار و احساسات خودم بیرون کنم.

 امّا تقریبا بلافاصله متوجه شدم که کار غیرممکنی است.

حلزون‌ها چه‌طور می‌توانند خارج از صدف خود زندگی کنند یا پروانه‌ها بدون پیلهٔ خود؟


فیلیس هیستینگز

نفرین آینه ها دیدن است،

نفرین آینه ها دیدن است،
از دیروز تا فردا.
من اما،
از پنجره خیال،
به تماشای تو نشسته ام...


بهنام نجم الدین

وسایل قدیمی

[ وسایل قدیمی فقط یه وسیله نیستن ،یه حسِ ،یه دوره ی زندگی ،
یه خاطره اس که با دیدنشون پرت میشیم تو اون روزا …]

باران می بارد وُ آوازش، قلب‌ها را

باران می بارد وُ
آوازش، قلب‌ها را
از خواب شقاوت بیدار می‌کند...
برخیزید آی‌ی آدم‌ها
دست در دست چتر
دست در دست یار...


بهناز طیبی