یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نفرین آینه ها دیدن است،

نفرین آینه ها دیدن است،
از دیروز تا فردا.
من اما،
از پنجره خیال،
به تماشای تو نشسته ام...


بهنام نجم الدین

بر می دارم سبد دلتنگی هایم را

بر می دارم
سبد دلتنگی هایم را
مژده ، مژده ، مژده ،
پاییز ،پاییز ، پاییز
نفس زنان ، نفس زنان
میرسد از راه .
من اما،
میان پریشانی واژه ها
برای گفتن از چشمانت
تمام فصل،
شعر ریزان می کنم...

بهنام نجم الدین

شیشه ها احساس ندارند !

شیشه ها احساس ندارند !
بروی شیشه بخار گرفته
نوشتم دوستت دارم،
آرام گریست ،
نوشتم دوستت ندارم
گریست ،
نوشتم شیشه خوبی ؟
باز هم گریست ،
باز می کنم پنجره را،
فریاد می زند خیابان،
در این عصر کرونایی
از پشت شیشه باید دید،
معشوق را.

حالا فهمیدم ،
شیشه ها افسردگی دارند...

بهنام نجم الدین