یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از مجموعه #غزل" #منم‌که‌می‌گذری "

سوز دلی دارم که می‌گیرد قرارت را
شاید به این پاییز بسپاری بهارت را

بوی تو در پیراهنم جا مانده می‌ترسم
یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را


آیینه، شد صد تکه اما باز هر تکه
از یک دریچه رنگ زد نقش و نگارت را

مجنون‌تر از بیدند و می‌لرزند بی لیلا
بر شانه‌ها بگذار چشم اشک‌بارت را

این افتخار است ای پلنگ ماده! بی خود نیست
روی بلندی می‌بری نعش شکارت را

هرجا که بنشینی نسیمی نامه بر دارم
اندازه یک غصه خالی کن کنارت را

جا می‌گذاری مادیان‌ها را و می‌تازی
گاهی فقط از دورها خط غبارت را

تو تشنه خونی، گلویم تشنه زخم است
پایان دهیم این بار؛ من حرفم، تو کارت را


#مهدی_فرجی
از مجموعه #غزل" #منم‌که‌می‌گذری "
انتشارات فصل پنجم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد