وقتی در راه لاریسا دیدمت ، - جادهی مستقیمی که از میان درختان سدر میگذرد – فکر کردی من مرد جادهام ، و عاشقم شدی . اما من ، مرد جاده نیستم ، من گم شده بودم ...
دنیا پر از نظریه های اشتباه ست..! من "جاذبه" را در چشمان تو یافتم، "نسبیَّت" را در دوست داشتنت نقض کردم، راستش حتّی دنیای من هم دورِ تو می گردد... نمی دانی این فرضیه ها چقدر حالم را خوب می کند...