یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من به بت قصد تو کردم سجود

من به بت قصد تو کردم سجود
تنها تو هستی مرا کمبود

همه جا نقش تو را می‌بینم
همه جا عشق تو را می چینم

هر کجا می‌نگرم تو هستی
شعله می‌گیرد در من مستی


اگر دیدی به چوب من سجدم
در حقیقت من تو را بندم

نقش تو را در چوب دیدم
سجده بر آن را برگزیدم

مهدی فلاح

خالق عشق شب را آفرید

خالق عشق شب را آفرید
تا تولّد کند روزی جدید

شب سکوت است و سکوت است و سکوت
با خیالت می روم به برهوت


تو که نیستی شب پر است از کمبود
کاش بودی می کردم بر تو را سجود

سجودی با تمام وجود
به شکر اینکه ندارم کمبود


مهدی فلاح

تو آن سایه یک عشق قدیمی

تو آن سایه یک عشق قدیمی
تو بودی در دنیایم صمیمی

تو تنها گذاشتی مرا با خورشید
ببین پوستم را خورشید تراشید

بیا چون نسیمی بسویم شنا کن
مرا دگر بار با عشق آشنا کن

بگذار با عشق نشینم کنارت
دوباره حس کنم حس اسارت

که در عشق اسیرم در عشق بمیرم
چنین مرگی را با جان بپذیرم


مهدی فلاح