ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
باز بر هم شد این کاشانه ام
باز سر ریز شداین پیمانه ام
باز بزمی شد این ویرانه ام
بازچتری شد این افسانه ام
باز در دل شدی پروانه ام
باز هم سر زدی بر خانه ام
باز حرفت شده عیدانه ام
باز بشکن زند مستانه ام
باز بوسه زند رندانه ام
باز دلبر بر میخانه ام
باز من با فراق بیگانه ام
بازبر من تویی جانانه ام
باز برهم زن این بتخانه ام
مرضیه فتحیان
الهی سینه ام پر دردُ گردان
زغم میخانه ام غمخانه گردان
الهی مَه ز نیمی هم گذر شد
شبی با یاد یارَم هم سحر شد
الهی از دلم یارم سفر کرد
ببین غم در دلم جانانه سر کرد
الهی سینه ام را شرح صدر ده
در این دم سینه را دوری ز مَه ده
الهی شمع من نوری ندارد
ز اشکم سینه ام سوزی ندارد
الهی جام من بشکسته لیلی
به هر دم جان من بگرفته لیلی
الهی حرف من در سینه کور شد
چرا عمرم چراغش کم ز نور شد
فراقش با دلم جانانه تر شد
تنی تب دارُ دل سوزنده تر شد
به ناگه محتوا زان قلب او هم
به یغما رفتُ با خاکم کفن شد
مرضیه فتحیان
الا ای مرغ شب خوانی پیامی بر بَرِ جانش
بگو آن جان جانان را،به کام دل مَرنجانش
عجب الهام شد برمن، که جانانم نمی خوابد
علاجی هم نمی خواهد، بر آن بیمار چشمانش
صدا کردم نفسهایش، به تنگ آمد همه جانش
صدای بغض دردآلود، عیان کرد راز پنهانش
بپای بُرد طائر روحم ،پرید در راه آستانش
ولی شد زخمی صیاد، بیفتاد روی دامانش
سکوت دل شکست آهش، بزد تیری زمژگانش
ملالی نیست درمانش،عجب دردیست هجرانش
من و دلبر به کُنه درد، دریده باد پای مرگ
علاجیست قلب بیمارش،تن یار وگریبانش
مرضیه فتحیان