یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دوری از او بر من دشوار بود.

دوری از او بر من دشوار بود.
اما نمی دانستم که پنهان کردن دوست داشتن و احساسی که به او دارم از آن هم دشوار تر خواهد شد...

دوری از او دشوار بود و این پنهان کاری علاقه و احساس، شد دشوار تر از آن.
اما چه کند عاشقی که در ملک وجود معشوقش، غریب ترینِ غریب است؟


سروشِ سروین

آیا دوباره هدیه کنم حرف دل به تو؟

آیا دوباره هدیه کنم حرف دل به تو؟
آیا دوباره بال بگیرم به کوی تو؟
می ترسم از سکوت؛
ای وای بر سکوت
اما؛
اینجا دلی عجیب پریشان دلبری ست...
چشمی در انتظار...
قلبی امیدوار...

اینجا جهان من به امید تو روشن است
خورشید وار یاد تو هر صبح با من است

ای روی ماه چارده ات چون چراغ دل
یادت کنم طروات نوروز با من است

با حال سرخوشی که تو دادی به کار دل
دیگر نهان چگونه کنم اشتیاق دل

دیگر نهان چگونه کنم اوج عشق را
نام تو ماند تا به ابد در کنار دل


سروش سروین

تو انگاری شدی با دل، تو با احساس، نامأنوس

تو انگاری شدی با دل، تو با احساس، نامأنوس
دوباره من، تو و یک عالمه احساس نا محسوس

دوباره می‌نویسم با تو شعری خوب تر از خوب
ولیکن می زنم خط روی آن احساس، نا محسوس

دوباره حس (جاخالی) و (جاخالی) و (جاخالی)
عجب حال عجیبی دارم از  اشعار نا محسوس


دوباره (جای خالی) (جای خالی)  (جای تو خالی)
بماند حرف دل پنهان در این آثار نامحسوس

و آخر دال و واو سین و تت، دال و الف ر میم
همین مقدار بس فهم من و این کار نا محسوس

سروش سروین