یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نسیم

نسیم
شاید
همان
موهای رها شده ی دخترکی باشد
عاشق
معصوم و بی پناه
پی دستی برای
نوازش

ساغر روحانی فر

مبادا روزی یک جا در خمِ یکی از جاده های زندگی

مبادا
روزی
یک جا
در خمِ یکی از جاده های زندگی
دستهایم را رها کنی
که بی تو
همین دستها
گلوی زندگی ام را
سخت
خواهند فشرد...


ساغر روحانی فر

در من حلول کن که دیریست مرده ام

در من حلول کن که دیریست مرده ام
من بی تو در سکوت خود جان سپرده ام
ای آخرین ترانه از مجموعه ی دلم
بعد از تو همچون عابری در راه مانده ام

ساغر روحانی فر

دوخته ام لباهایم را

دوخته ام
لباهایم را
به سوزنِ سکوت
تا مبادا
تراوش کند
شرح عشق ِ ممنوعه ام

ساغر روحانی فر

صبح که از راه می رسد

صبح که از راه می رسد
نقابم را به چهره میزنم
میخندم و می‌خوانم و میرقصم
و شب هنگام
به وقت خاموشی خورشید
باز خودم می شوم
بالش تنهایی ام را به آغوش میکشم
و سخت به حال دلم میگریم
دلی که بعد از تو
دیگر برای من
دل نمیشود...

ساغر روحانی فر

شعر نسروده ی منی

شعر نسروده ی منی
پنهان میان لب هایم
تکثیر میشوی در من
با هر تپش
و باز جاری درون رگ هایم
ای انکه مرور خاطراتت
زیباترین تکرار دنیاست
به تکرار دوستت دارم

ساغر روحانی فر

بی شباهت به مسیر دوزخ نیست

بی شباهت به مسیر دوزخ نیست
پرسه در شبهای بی تو
همانقدر تاریک
همانقدر مخوف
و جان من
همان اندازه
مشتعل در آتش

ساغر روحانی فر

اگر روزی مرا دیدی

اگر روزی مرا دیدی
که دیگر ساکت و سردم
ملولم، راکدم دیگر نمیخندم
اگر دیدی مرا، حیران و سرگردان
بدون چتر ریر شُرشُرِ باران
اگر دیدی که بی اندازه دلتنگم
اسیر دردم و خاکستر سردم
و نوری نیست در چشمان چون سنگم
پُر از درد و پُر از درد و پُر از دردم
بدان این سوختنها، باختن ها
بی هدف در هر خیابان راه رفتن ها
همه از تو به جا مانده
از آن عشقی که دادی و گرفتی
وتهی کردی تمام حجم روحم را
از آن زخمی که بر جانم زدی و
رفتی و از دور خندیدی
اگر روزی مرا دیدی
اگر روزی مرا دیدی

ساغر روحانی فر