ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چون سایه دور از روی تو افتادهام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا ؟
رهی معیری
آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
#رهی معیری
از نوشخندِ گرمِ تو آفاق تازه گشت؛
صبحِ بهار، این لبِ خندان نداشته ست...
با بال شوق
ذره به خورشید می رسد
پرواز دل
به سوی خدا می برد مرا....
|رهی معیری|