یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

باز حرف از رفتن و پرواز شد

باز حرف از رفتن و پرواز شد
دفتر شعری دگر آغاز شد
باز در دستم قلم بی اختیار
بال بگشود و دهانش باز شد
یادم آمد در سیاهی شبی
شعله با سرو چمان دمساز شد
در میان شعله ، احلامن عسل
در تمام شب ، طنین انداز شد
مرغ دل از رفتنش تا آسمان
اشک ریزان غرق در آواز شد
تو چه کردی سرو خوش سیمای ما
رفتنت هم در جهان اعجاز شد

ام البنین بهرامی