ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
من
لای سکوتِ عبورِ آدمها
خودم را جا گذاشتهام،
در نگاهِ گنگِ پنجرهها
یا شاید
در گوشهای از چایِ سردِ بعدازظهرها.
تمام شدم،
بیآنکه کسی بداند
چه طوفانی درونم گذشت،
و در نگاهِ پر از افسوس
پسرِ کار
به دختری خندان
خودم را،
بیصدا،
گریستم.
رفتم،
بیکفش، بیچتر،
در کوچهای که باران
نام مرا از دیوار شست.
نه سلامی ماند،
نه صدایی که مرا
از خوابِ فراموشی
برگرداند.
تنها ماندم،
با صدای قاشقهایی
که در فنجانِ خالی میچرخند،
و سایهای
که گاهگاهی
مرا به اسمِ کوچکم
صدا میزند،
بیآنکه بدانم
از کجای خاطره برگشته.
حمید رضا نبی پور