یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

مرغ بی بال و پر، افسوس!

مرغ بی بال و پر، افسوس!
از این فکر که پرواز کنی،
شیوه ای آغاز کنی،
چنگ به زنجیر زنی،
دست بر آفاق کشی،
مست و خرامان شده بودی؛
و چه ناغافل و ناگه
که عقابی ز پس فکر و خیال تو برآمد
و چنان بال و پری زد
که غبار از رخ آن ابر دروغین روبایید!
به خود آمدی و باز به آن گوشه خزیدی
و نگاهت به همان قوت و غذای دم آغل
که ز آن سیر بُدی
یک نظر افکند و دگرباره شدی باز گرفتار...!

حسین پورسلطانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد