ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو دریایی و من موجی، اسیر شوق طوفانت
جهانم بیتو ویران است، دلم بسته به پیمانت
چو مه تابیدی و شب را، به نور عشق آراستی
ز هر ذرّه برآید نور، ز دیدارت به کاشانت
دل از دستان تو پر زد، به بامی از تجلّایت
تو خورشیدی و من سایه، که حیرانم به ایوانت
چه حاجت پیش تو گفتن، حدیث درد پنهان را؟
که در چشمان من خواندی، غم دلهای حیرانت
زمین تنگ است و دل گسترده، در سودای روی تو
تو آغازی و من پایان، نشسته در تمنّایت
به هر راهی که میرفتم، نشانت بود و بویت هم
تو آن آتش، من آن پروانه، مسکین و پریشانت
ابوفاضل اکبری
چقدر قشنگ بود
آفرین چه شاعرهایی داریم