یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هزاران نکته می چینم من از شِکّرسِتان تو

هزاران نکته می چینم من از شِکّرسِتان تو
هزاران درد می خوانم من از رازِ نهانِ تو

بُدم من کاتبِ روزان هجران و فراق ای یار
چه خوش می جوشد اکنون نغمه ی شِکّر فِشان تو

خدای قصه می داند که او ننوشته می‌خواند
و او ناگفته می داند سخن های نهان تو

خدای عشق گفتا با تو گویم راز دیگر را
عجب نیکو بهاری می کند بعد از خزانِ تو

دلت گر خانه ی معبود شد مایوس نتوان بود
که بعد از رنج و سختی هاست، بختِ شادمان تو

بنال ای بلبل شیدا که صبحِ وصل نزدیک است
هزاران گُل بروید آخر از باغ جنان تو

منم من دوستدار نغمه هایت گوهرِ شیرین
که سر بنهادم از شوق غزل بر آستان تو

شدم در تنگنا و وحشت طوفانی همراهت
ولیکن دست نابگسستم از آن بوستان تو

نمی دانم، نمی دانم من از حکمت چه میدانم
بمیرم من برای رنج های امتحانِ تو

بنال ای بلبل شیدا که صبحِ وصل نزدیک است
هزاران گُل بروید آخر از باغ جنان تو


سروشِ سلجوقی سروین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد