یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نازنینا تو چه دیدی که غزل پوش شدی

نازنینا تو چه دیدی که غزل پوش شدی
چه شنیدی و چه گفتند که خود گوش شدی
تو که شهری به غزل بود گرفتار غمت
چه گذشت با تو که از دیده فراموش شدی
آتش عشق چه سوزان و چه بی پروا بود
تو به جانش بخریدی و سیه پوش شدی
شب و روزت به غمش رفت و هنوزم برود
تو چرا جام غمش خوردی و بیهوش شدی
تو که با قافله ی عشق عزیمت کردی
به غم و غصه چرا چشمه ی پر نوش شدی
تو که از عشق غنی بودی و از مهر و وفا
ز چه جام می او خوردی و مدهوش شدی؟
پاک بودی دل من، نقص تو را جای نداشت
جانِ من ، گو که چرا ناقص و مخدوش شدی
تو که در شور و طرب جاه به آغاز بُدی
ز چه ناشاد بگشتی و کفن پوش شدی؟
عشق زهر بود و غم و غصه و اندوه و فغان
سام را دیدی و با فوق هم آغوش شدی


امیرسام نامداری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد