یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

نشکفته ام درین دشت یک غنچه از هزاران

نشکفته ام درین دشت یک غنچه از هزاران
با باغبان بگویید احوال لاله زاران

طوفان غم ز هر سو خاکم فشاند از رو
هر گرد بینم الا گرد ره سواران

در درج شادمانی آوای غم تنیدند
گویی که برف محنت ریزد به سر بهاران


گاهی چو گل نشینم کامد شدن نپاید
گه برجهم چو آتش همچون امیدواران

در دور گل به یاد مجموع برگ یاران
باد خزان روان کرد زان اشک جویباران

تنها نه من به دوران پختم خیال خامش
بس خیل خام پختند چندی به روزگاران

مروی مجال عشرت چون گل مجو ز فکرت
وز خون دل وضو کن در بزم کامکاران

رضا عظیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد