یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زندگی، ردِّ مرا در ناکجا گم کرده است

زندگی، ردِّ مرا در ناکجا گم کرده است
گامهایم راه را در قهقرا گم کرده است

قله‌های خستگی را درنوردیدم ولی
طاقتم را طول این جغرافیا گم کرده است

قلب درویشم تپشهای بلند خویش را
در پسِ دیوارهای انزوا، گم کرده است

ماهِ کامل در شبِ چشمم سیاهی می‌رود
لنجِ دریای نگاهم، ناخدا گم کرده‌ است

زنده بودن را به جای زندگی، جنگیده‌ام
لشگر من، سرزمین صلح را گم کرده است

پیشه‌ام شد رقص روی ریسمانهای جنون
بندبازی، عرصه‌ی پاهای‌جاگم‌کرده است

قاصدک را می‌گریزاند نسیم از دیدنم
بس که اخبار خوشش را بی‌هوا گم کرده است

مانده‌ام پابندِ پایان‌بندیِ افسانه‌ها
گرچه دل را سالهای ماجرا، گم کرده است

کاش پیدایم کند مانند آوایی غریب
عشق؛ در شعری که بی من، یک هجا گم کرده است...


غزل آرامش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد