ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ساقی می هزار ساله را آنگونه که هست آنم بده
درگیرعشق اولم شدم آنگونه که هست جانم بده
پاداش تو را هم هرگز نخواستیم به سر نوشت
من سر نوشتی رانداشته ام که تودست بانم بده
پرسان و جویان تو هم گشتم و از بس به انتظار
خاکی بسرم کردی و تاریخ نوشته ای و مانم بده
من صدهزارآرزوی بوسه هم کردم درخیال عشق
من درخیال عشق سوختم وبیاتوهم درمانم بده
بادست خودنچیده ام لیمویی راکه شیرین شده
بخشیده ای به دیگران چرا تو لیموی خامم بده
ابرو کشیده ای و دو چشم زیبای یارهم دیده ای
من عشق را طالب کردهام ای خدا توهم آنم بده
نفرین به سرنوشتی کنم که تو داده ای رقم بمن
هرگز نیافریده بودی جعفری رازهری به نانم بده
علی جعفری
بی رحم تر ین فصل خدا
فصل خزان است
چون قصه ی او قصه ی
هجران و فراق است
دردی فتاده است
بر شاخ درختان
بی برگ شدن قصه ی
پر درد خزان است
چشمی به زمین و
رنگ به رخسار ندارند
آری چه توان گفت
که این رسم خزان است
ابرها همه از درد درختان
غمینند
آری چه توان کرد
جز اشکی
چون رود روان است
عشاق ز بی مهری دلدار
دل نگرانند
آری چه کنند هجر و فراق
رسم زمان است
دل را همه دادند
به مستی به سر و چمانی
سروی که همه از پی او
انگشت به دهانند
افسوس که او غافل از این
مستی و هجران و فراق است
بی رحمی و عاشق کشی اش
دیر زمان است
آری چه توان گفت که این
رسم زمان است
بی رحم ترین فصل جهان
فصل خزان است
شیدا جوادیان
ای از سُلاله نور یاد آور و نشانه
نام تو میدرخشد بر تارک زمانه
سرباز سرفرازی در منتهای ایثار
عباسی و علمدار در عشق جاودانه
در دشت آتش و خون توفنده و سلحشور
در زهد و پارسایی دریای بی کرانه
بر قامت رشیدت چون لحظهای نظر کرد
خم کرد قامتش را شمشاد خاضعانه
بر دست پر توانت چون بوسه زد خمینی
از کاخ ظلم و بیداد آتش کشد زبانه
تا در زمان هستی تحت لوای قرآن
بر کفر فائق آیی با لطف آن یگانه
نستوه قاصر است از توصیف روح ایثار
در قالب کلام و الفاظ شاعرانه
علی اکبر نشوه
دیوانه رها ز هر مکان و سد است
در چشم سبک سران به کلی رد است
او جمع کند تمان علت ها را
کسریست گران که حاصلش بی حد است
محمد فاطمی