ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بتاب ای آفتابِ زندگی بخشِ جهان آرا
به عمقِ این شبِ تاریک و ظلمانی
که شاید نور امیدی برای راه پیدا شد...
ببار ای ابر بارانی
بشوران این سرای غم
که شاید در زمینِ سرد و بی روح دلِ مردم
نشاط آغاز گردد یا خوشی گهگاه پیدا شد...
برویان خاکِ تیره،
سبز کن این دانه های خفته را شاید،
بجایِ این کهنسالان درختانی که بی بارند،
نهالی پر ثمر بیند به خود این باغ خشکیده...
بسوزان آتشِ عدل و عدالت ،
خاک و خاکستر کن این بازار دنیا را
که شاید سَر برآرد، پَر کِشَد ققنوسِ خوابیده...
بتاز ای باد ویرانگر ،
تمام چرخ را یکباره بر هم زن
یِکایک ریشه های سست را از خاک و بُن بَرکن
هزاران سال این بوده،دلِ تاریخ میداند ،
کسی که ریشه در این خاک دارد،
خاک مال اوست ، میماند.
احسان زنگنه