یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سینه ام سودای سر دارد ،سرت سودای من

سینه ام سودای سر دارد ،سرت سودای من
کاش من جای تو بودم یا تو بودی جای من

کاشکی دیوانه بودی بیقرار و بی شکیب
من همه دنیای تو بودم ، نه تو دنیای من

عشق میپیچد چو ماری گردن احساس را
آدمیت را چه شد ای آدم حوای من


رنج بد عهدی تو بسیار سنگین می زند
زیر وزنه های اندوه تا شده بالای من

در سکون افتاده ام بی حرکت و حال و هوا
از غمت گشته قلم انگار هردو پای من

زخمه از زخم دلم خونینه ساز است ای دریغ
ناله ی نی شمه ای باشد ز سوز نای من

پشت سر فرعون خشم و روبروی دریای سرخ
بی عصا و قدرتم دور از تو ای موسای من

هدهد از حرمان کند کوکو که کوکویم کجاست
مدتی شد که نمیگیری سراغ ای وای من

ماه می گرید میان ابرها شب ها که تو
سر به بالین رقیبی جای شانه های من

دل بخون میغلطد از دوری شقایق میشود
کی شود شبنم شوی بر برگ خون پالای من

باکره بودم نه نجاری نه عیاری به دیرم راه داشت
دل به عشق دادم اگر آبستنم عیسای من

مردمان وعظم کنند با نهی و منکر بسکه اشک
پرده ی رازم درید و می کند افشای من

منکه قایم میشوم پشت غمت اما غم ات
روبرویم می درد پیراهن از تقوای من

ای که وجدانت بخوابست دور از کعنانم آه
یوسفی و بی خبر از چشم نابینای من

خاک شو بر آتشم آوار و آوایم بگیر
تا جهانی را کنی راحت ز های و های من

مرغم و منقار بر منقار مرغان کی زدم
که زدی نوک بر نوک طیار بی پروای من

ای سیاوش دامن سودای من سودابه نیست
رد مشو از بوته های آتش شولای من

بسترم از حجم خالی تو حالش تخت مرگ
تو ولی تنگا به تنگ غیر، بی رویای من

دف به کف برگیر و کف در کف بزن زنجیر، آه
گرد او از شمس غافل مانده مولانای من

چشم زیبا بین من منظر کریه هست بعد تو
کاش زیبای تو بودم لحظه ای زیبای من

بازگرد تا باز گردد جان از جان رفته ام
دم بده احیا شوم ای حی نا میرای من

الهام امریاس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد