یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

وقت تَنگ است ،با من دیوانه بنشین ساعتی

وقت تَنگ است ،با من دیوانه بنشین ساعتی
حرفها دارم برایت، جنگجوی بی سپاه
از همان روز نخست و آن قرار اولی
یکدگر آزرده ایم، هر بار با یک اشتباه

جای خوبی و بدی این روزها تغییر کرد
یا که آدابی و رسمی نو ،تو بر پا کرده ای؟
جنگ و صلح و کینه هامان یک طرف
گفته اند با دشمنانِ من مدارا کرده ای؟


بین کار خوب و بد دیگر برایت فرق نیست؟
بین جنگ و صلحِمان این پا و آن پا می کنی ؟
آفتاب رفته از بام است، دگر حرفی نماند
عشق از دست رفته را تا کی تماشا میکنی؟

دستِ پیش و پای پس را، دیدم از تو بارها
اندکی بگذر زِ آشوب دل و آرام باش
دست و پا دیگر نزن ، ای مظهر آشفتگی
دیگر اکنون با سکوتت بهترین پیغام باش..

زهرا سادات

سر چشمه جناب تو دولت سرای عشق

سر چشمه جناب تو دولت سرای عشق
آخر درین سرا، چه گزینم بجای عشق

تا حسن خط یار کند مشق دلبری
حَک، میکند صحیفه دل را هجای عشق

هرچند دل محقر و کسر و شکسته است
پا در شکسته نه که بود مبتلای عشق

ما عاشقان حضرت حشریم و بندگان
در حشر عشق ،طالب درد و بلای عشق

جوئیم حشر را که بود وصل روی تو
ما غم کشیده ایم، امیدش سزای عشق

گر جوهر و عَرَض شده در خلق اصل، لیک
حق آفریده جوهر ما را برای عشق

ما عاشقان عشق و مریدان در گهیم
در کشتی شکسته دلان ناخدای عشق

جاوید شد زآب بقا خضر اگر ولی
فانی شود اساس جهان در بقای عشق

روز ازل ز پرتو حسن آفریده عشق
هستی ،وجود نیست؟بجز در عطای عشق

در راه عشق جمله گدایائیم و ،سائلان
مستغنی است در همه عالم گدای عشق

فرهاد کوه کن شد ،مجنون بدشت و راغ
عیسی که جان دمد بود از اقتضای عشق

در عشق عقل جزء عدو ومنافق است
رافض به عاقلان تو مگو ماجرای عشق

جاوید مدرس اول