یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ای باغ نو بهاران ای سرو جویباران

ای باغ نو بهاران ای سرو جویباران
از قامت نحیف ام بردار این غباران

ای رحمت الهی باران ببار یکسر
تا یار خود به بینم در قطره های باران

گیسوی آبشارت بر شانه ام فرو ریز
این صخره دوست دارد آبشار کوهساران


دستی ز آستین ات بیرون نما به من ده
دستان برون نه بینی از شاخه چناران؟

در پیش باغ رویت پرواز مرغکان بین
یک مرغ پر شکسته در دسته هَزاران

اینجا زده ست خیمه پائیز سرد دیگر
کی میشود دوباره پیدا گلِ بهاران

نقش تو در ازل چون بر این دلم نشسته
این صنعت الهی کی میرود ز دوران

دیگر که پر بها تر از جان خود ندارم
من را گذار اکنون در خیل شرمساران

تا این نفس مرا هست چشمک بزن خدا را
چشمم براه تا کی خونبار و اشکباران


جعفر تهرانی

مستم از خوبی و زیبایی تو

مستم از خوبی و زیبایی تو
مهربانی اهورایی تو
از گذشت و بخشش و ایثار تو
از تلاش و کوشش بسیار تو
از خردمندی و از تدبیر تو
از هدایت در شب تاریک تو
از صبوری و تحمل های تو
سوز دلها خیرخواهیهای تو
ای شراب کهنه از روز الست
مستم از عهد و وفاداری تو

جواد صفری

اینک انجماد

اینک انجماد
اینک نقطه صفر
اینک گریستن بر مرگِ خویش
چقدر راه است
تا قیامت
تا تو
تا نجوا با تو
تا گهواره گرم دستانِ تو

روح انگیز هاشمی

پرنده ای که به قفس خو کرده است

پرنده ای که به قفس
خو کرده است
نیازی
به رهایی اش نیست

دلم
به پرنده ی اسیری می سوزد
که پیوسته
به پرواز می اندیشد


آرش آزرم

بد نباشد... از رفیقانت جدا افتاده ای

بد نباشد... از رفیقانت جدا افتاده ای
باز هم تنها شدی و یاد ما افتاده ای؟

با کلاغان گشته ای و رنگ روحت تیره است
هم از اسب و هم از اصل و از بها افتاده ای

اولین واژه تو بودی بین انبوه لغات
حال اما انتهای دهخدا افتاده ای


آن زمان ها شاهکار فاخری بودی.... ولی
حال چون برنامه ی از محتوا افتاده ای

روزهای بی تو بودن سخت بود اما گذشت
دورهایت را زدی؟ در تنگنا افتاده ای؟

اشتباهاتی که کردی انتخابت بوده اند
با کمال اختیار از کبریا افتاده ای

حال من خوب است حالا... نه نمی خواهم تو را
با تمام احترام از چشم ما افتاده ای

حمیدرضا گلشن

به نامِ خداوندِ صاحب کَرَم

به نامِ خداوندِ صاحب کَرَم
سپرده به دستِ معلم قلم

معلم نه آن است که دارد به بَر
دوصد حرفِ بی ارزش و بی ثمر

معلم چو مادر،رحیم و صبور
به بار آرَد انسانِ صاحب شعور

معلم به اخلاقِ خوش چون پدر
به بار آرَد انسانِ صاحب هنر

هنر نیست جز به پندارِ نیک
به رفتارِ نیک و به گفتارِ نیک

کاوه اصغری