ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
چون طعم شیرینِ
اناری سرخ،
هدیه کن بر کوچه پس کوچه های
پائیزی دلم،
لحظه ی دیدارت....
اعظم حسنی
تو هم اگر جای من بودی
با شیار سقف دوست میشدی
رنگ میدیدی بر تن دیوارها
مور مور از بنیادِ پوست میشدی
پاس میداشتی نور پنجره را
محو چیزی که پشتِ اوست میشدی
میفهمیدی چرا شبها بیدارم
اگر با خبر از آنچه آرزوست میشدی
با نقطههای کور در بد نشینی
خالق آنچه که نیکوست میشدی
ساحر زیباییها تردستِ پاکدست
راستتر از هر چه جادوست میشدی
ماده حل میکردی در خجالت احجام
جِرم شومینهای که میسوخت میشدی
پژواک خانه را در نظرها میپختی
نوایی چون فلوتِ سرخپوست میشدی
ناجی فضا چاشنی تودههای تهی
پیرو سبکِ مغز معمار بازوست میشدی
معمار نبودی تا بفهمی چه راحت
جذب کالبدی که ماجراجوست میشدی
بیگمان کاشف حس مجنون وقتی
چشم لیلی پشتِ گیسوست میشدی
مجتبی سلیمانی پور
توی اوج پول و قدرتم باشیم
هر دقیقه دو نفس
روزی چند وعده غذا
روزی هشت ساعت به خواب نیاز داریم
از زمین و آسمون توی خطر
از یه لحظه دیگه هم بی خبر
دست آخرم از این دنیا میریم
پس بیا تا وقت داریم کاری کنیم
با گذشت و بخشش و مهربونی
لذت زندگی خوب و قشنگ و حس کنیم
لذتی که ما ازش جون میگیریم
لذتی که پر و بال ما میشه
ما رو تا قله هستی میبره
لذتی که بهترین توشه میشه
لذتی که تا ابد
با ما همسفر میشه
جواد صفری
الههی عشق و نگهبان شب است
عمق نگاهش را که دیدم کوکب است
این حکایت آشنایی با شب است
غریبه چشمان با خواب، تن در تب است
میلاد محمدیاری
باشد که مرا باده نمکگیر کند
از حاجتِ بیهوده مرا سیر کند...
جانرا به جوانیش عطا خواهم کرد
ساقی گذری اگر بر این پیر کند...
حسنکریمزاده
جانسوز ترین لحظه عمرم به سرآمد
وانگه که از گم شده ی من خبر آمد
شد خرمن آفت زده ام سبز دگر بار
چون در شب آشفته ی چشمم سحر آمد
خوردم من از این هجر بسی خون جکر ها
وزداغ تو جان بر لب خون بر جگر آمد
ان دام چه بیهوده تنیدم سر راهت
وان دانه ناچیز عجب مختصر آمد
خوش باش که بی دان دراین دام فتادن
تیریست که از سوی قضا و قدر آمد
یعقوب رها کن غم هجران پسر را
چون یوسف گم گشته ات ازچاه برامد
حسین قنبری عدیوی