یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو هم اگر جای من بودی

تو هم اگر جای من بودی
با شیار سقف دوست میشدی
رنگ می‌دیدی بر تن دیوار‌ها
مور مور از بنیادِ پوست میشدی
پاس می‌داشتی نور پنجره‌‌ را
محو چیزی که پشتِ اوست میشدی
می‌فهمیدی چرا شب‌ها بیدارم
اگر با خبر از آنچه آرزوست میشدی
با نقطه‌های کور در بد نشینی
خالق آنچه که نیکوست میشدی
ساحر زیبایی‌ها تردستِ پاک‌دست
راست‌تر از هر چه جادوست میشدی
ماده حل می‌کردی در خجالت احجام
جِرم شومینه‌‌ای که می‌سوخت میشدی
پژواک خانه را در نظرها می‌پختی
نوایی چون فلوتِ سرخپوست میشدی
ناجی فضا چاشنی توده‌های تهی
پیرو سبکِ مغز معمار بازوست میشدی
معمار نبودی تا بفهمی چه راحت
جذب کالبدی که ماجراجوست میشدی
بی‌گمان کاشف حس مجنون وقتی
چشم لیلی پشتِ گیسوست میشدی


مجتبی سلیمانی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد