یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زحفظ جـان گاو و گوسفنـدان

زحفظ جـان گاو و گوسفنـدان
شبـــانی وسگی باشندنگهبان

چـوتــــدبیری بکاردمـردچــوپان
رهاندجمع گله ازخطرهای فراوان

اگـر گــرگی زنـــد برگوسفنـــدی
به بــــاد انتقادبـــرده گــزنـدی


زمیــــدان نبـــــــرد وتیم داری
سپارن تیم به اهل فن مــــربی

به تاکتیک و به تکنیک وبه تمرین
گهی بـــــازنـده وغمناک وغمگین

چه زحمت ها به راه عهـد وپیمان
زکـــــردارش نباشد او گـــریــزان

چــو نـاراضی زدستـــــاورد آنـان
نگـون بخت سـرمربی مـردچوپان

الا ای دل نگـــر براین مـــدیران
ببینیم کـــاروزار این عـــزیــزان

ره صد سـاله یک شب طی نمایند
سـه سـوت برمنبــر وبــالا نشایند

کفـــایت یا لیـاقت یاشجـــاعت
نـــدارن تــه نشــــانی از بلاغـت

نه تحقـیق وتفحص نه صـــلابت
مبـــراباشـد او از این شقــــاوت

بسی کافی است واصل او به جایی
به باند ویا به رانت و مـــافیـــایی

رســاندهـدیه ها ازمـــــال مــردم
به حــامی ونگه دارش ازین حــکم

بگیـــرد ژست ژست مـــــدیــران
مـــدیـربهـــره منــدازخیل امکان

چـــو تـوفیقـی نیــابدازبــر کــار
نلـــرزد تن او حــال اسف بــــار

به نـــاگه چـون عقــابی تیزپرواز
چنان اوجی گرفته چـون سرآغــاز

مثـال مـــاده انــد نه نـر ومـاده
فضـــــا را مشتغل وبــــی اراده

دلا جانا حکایت ها چنانست وچنین است
که شغل اوبسان ریشه درقعـر زمین است

دریغــــا نـه مجــالی نه امــانی نه نشانی
ازآن افکـــار نـــــــاب وعـــلم دانـــــی


چو چرخ مملکت آهسته ولق لق بچـرخد
چراسرعت چراسبقت بزار دنیــــا بچرخد

سیروس اسکندری

عشق کجا معنا پیدا میکند؟

پرسید:
عشق کجا معنا پیدا میکند؟
گفتم:
آنجا که توان صبری نیست
و تو صبر میکنی...


دنیا کیانی

ای خاک تیره وفا در تو نشانه نیست

ای خاک تیره وفا در تو نشانه نیست
جُورت به آدمی جای بیانه نیست

از صبح ازل تا به شام واپسین
سیری نداری ودرنگ در میانه نیست

هر گل که می دهد رنگ و نشاطی بروزگار
آنی بچینی و هیچت بسانه نیست

بلبل به باغ وچمن نغمه بهار مفرح است
در موسم خزان جای الحان وترانه نیست

بگذر ز قیل وقال آهی و عزلت نشانه کن
این دار هزار چهره جز فریب وفسانه نیست


عبدالمجید پرهیز کار

پناه و آب آورده ای

پناه و آب
آورده ای
که نسبت به هم
در نزدیک ترین جای ممکن
قرار گرفته اند
شناسنامه دار شده اند
و نارفتنی؛
تو
بهتر می دانی
آوارگی و سراب
چقدر
چوب خط شان پر شده
و اکنون
وقت آن رسیده
تا با یک ایما و اشاره
زاویه ها و ضلع ها
بر مدارهای بدیع بچرخند
و زمین های لم یزرع
به عشقزار تبدیل شوند


علی احقاق جهرمی

ثانیه ها متلاشی شدند،،،

ثانیه ها متلاشی شدند،،،

میخ کوب به اتفاق جاذبه زل می زنند.

انگشتهای پرس شده لای مرواریدها،،

صورتی که 20سانتی متر با قلاب فاصله دارد.

تصویر پارک شدن ماشین با پلاک م

نور آژیر قرمز با آینه گلاویز می شود.

و زیباترین تصویر در شامگاه چهارشنبه

در حافظه دوربین می رقصد


جواد خاشعی

بیخیال که کی چی میگه

بیخیال که کی چی میگه
مهم اینه که چی میگه
گفته از هر کی که باشه
حتی از خدا که باشه
حتی از جناب شیطون
روی اون یه قدری فکر کن
اگه معقوله قبول کن
اگه نا معقوله رد کن
نعمت عقل و تو عالم
ندادن الا به آدم

جواد صفری